loading...
فروشگاه شما
سجاد بازدید : 270 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (2)

داستان کوتاه : مادر - کارت پستال مادر

 

 

 

 

مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .

وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختررفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟

دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط شیما در تاریخ 1392/05/07 و 19:37 دقیقه ارسال شده است

سلام داداش حسن خووووووووودمشکلک
پاسخ : سلام خواهرم خوبی


کد امنیتی رفرش
درباره ما
در این سایت انواع آموزش های کسب کار گذاشته می شود - خیاطی - تزینات خانگی و دیگر کار ها . میتوانید برای دریافت اموزش کار موردنظر خود از طریق ایدی تلگرام اقدام کنید sajjad_id@
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما راجب عملکرد این سایت چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 71
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 57
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 236
  • بازدید ماه : 679
  • بازدید سال : 5,728
  • بازدید کلی : 55,556